در هفتههای گذشته موجی در فضای رسانههای
آنلاین با نام «چالش سطل آب یخ» به وجود آمد که چیستی و فلسفه آن را شنیده و
خواندهایم. مخالفها و موافقهای این موج که به راستی یک «موج» رسانهای است در
رد و تایید آن اظهار نظرهای مختلفی کردهاند.
مهمترین نظری که در موافقت و علت راهاندازی
این موج گفته شده این است که در مورد بیماری مهلکی مانند ALS دو مساله وجود دارد یکی فراهم کردن منابع
لازم جهت پیدا کردن درمانی موثر برای این بیماری و البته کمک
به افراد مبتلا و دیگری
شناساندن این بیماری به عموم. چالش سطل آب یخ دقیقاً همین
کار را انجام می دهد باعث می شود عموم مردم این بیماری بهتر
بشناسند و ضرورت
جمع آوری کمک های خیریه برای آن را نیز بهتر درک نمایند.
کمک به بیماران و نیازمندان در فرهنگ ما
و در دین ما سفارش بسیار شده است. اما متاسفانه این موج در ایران به یک سوژه
تفریحی و رسانهای تبدیل شد که با حضور هنرمندان و ورزشکاران و مجریان رسانههای
دیداری ادامه یافت و انتشار آن در شبکههای مجازی گدایان و محتاجان «لایک» را
تشویق به انجام آن کرد.
مردم جوگیری که بدون اندیشه و تفکر، فعلی
را تقلید وار به پیش میبرند در حالی که چالش فکری و ذهنی و مطالعاتی آنان بیشتر
نیاز به بررسی دارد تا سطل آب یخ!
مجری تلویزیونی که در برنامه خود التماس
میکند آب را بیهوده صرف نکنید و خود آب یخی را بر روی سخن خود میریزد تا روی سر
و تنش! و یا مجری دیگری که آب یخ بر روی خود میریزد و وزیر امور خارجه را به
ادامه این موج دعوت میکند! (خدایا جایگاه اندیشه و سخن کجاست؟)
هنرمندان سینمایی که در ماه رمضان با
اشک چشمبار به منزل کودکانی میروند تا آرزوهایشان را برآورده کنند و آبروی
خانواده آنان را در قاب تلویزونی به حراج میگذارند خبر ندارند که همکار بازیگر و
تهیه کنندهیشان به دلیل 70 میلیون تومان 14 سال است در زندان به سر میبرد.
اهالی سینمایی که ادعای الگو بودن دارند
و در بر در به دنبال راهی برای ارسال 100 دلار به خارج از کشور هستند نمیتوانند
این مبلغ را به کودکان سرطانی ایران، نه؛ به بیماران خاصی که ماهانه 10 میلیون
تومان هزینه داروی آنان است؛ و نه سایرین. بلکه به همکار و بازیگر هم صنف خود یاری
رسانند.
چالش سطل آب یخ دغدغه من نیست! دغدغه و
چالش من سر بریدن هزاران انسان در عراق است، دغدغه من احساس آن فردی است که وقتی
ویدئویی شکستن پای انسانی را توسط داعش میبیند نیاز به اروژانس و کمک پزشکی دارد
و هق هق گریههایش برای انسانیت.
دغدغه من چالش آب یخی نیست که برای
تفریح روی سر میریزند؛ بلکه زجههای پیرزنی است که در کوهستانهای عراق از مرگ
همسر و پسرانش میگوید و شاهد مرگ کودکان خویش است که از بیماری و گرسنگی و تشنگی
نای ناله ندارند. دغدغه من احساس زنان جوانی عراقی است که در زندانهای داعش انتظار
تجاوزی کثیف است و همسرانشان در گورهای دسته جمعی جان باختهاند.
چالش من سوختن هزاران هکتار درخت است در جنگلهای ایران، مرگ دریاچه ارومیه و زاینده رود، تیراژ 200 جلدی کتاب در ایران، به حراج گذاشتن کلیهی جوان 20 ساله، چالش من ناامنی غذایی در 5 استان کشور است.
راستی شما هم دغدغه این را دارید که رتبه اول مصرف تریاک دنیا را داریم؟ چالش بیماران
محتاجی که شب هنگام از درد آرزوی مرگ دارند چطور؟ بیکاران تحصیل کردهای که شرمنده
خانواده خود هستند؟ و هزاران دغدغه دیگر؟
ای کاش این دغدغهها هم با یک سطل آب یخ به سامان میرسید!
میلیونهای لیتر آب در این چالش صرف شد و چه زمانها
و چه فرصتهای که نسوخت!
اگر در چالش سطل آب یخ 24 ساعت فرصت
دارید اما برای بیدار شدن فرصت اندک است. واژه «چالش» در فرهنگ دهخدا به معنی رفتار
کسی از روی تکبر و نخوت و ناز است در برابر حریف کارزار.
حریف ما کیست و کارزار ما کجاست؟
وای اگر صد را یکی بیند ز دور
تا بچالش اندر آید ازغرور
«مولوی»