گفت رنج احمقی قهر خداست
پنجشنبه, ۹ مهر ۱۳۹۴، ۰۲:۱۶ ق.ظ
حضرت مولانا در دفتر سوم داستانی دارد از گریختن حضرت عیسی بن مریم؛ که چند روزی است آن را بارها خوانده ام. بدون هیچ سخنی آن را به شما هم پیشنهاد خواندنش را دارم. این داستان برگرفته از حدیثی است در صفحه 320 جلد 72 کتاب بحار الانوار.
عیسی مریم به کوهی میگریخت
شیرگویی خون او میخواست ریخت
آن یکی در پی دوید و گفت خیر
در پیت کس نیست چه گریزی چو طیر
با شتاب او آنچنان میتاخت جفت
کز شتاب خود جواب او نگفت
یک دو میدان در پی عیسی براند
پس بجد جد عیسی را بخواند
کز پی مرضات حق یک لحظه بیست
که مرا اندر گریزت مشکلیست
از کی این سو میگریزی ای کریم
نه پیت شیر و نه خصم و خوف و بیم
گفت از احمق گریزانم برو
میرهانم خویش را بندم مشو
گفت آخر آن مسیحا نه توی